دستهایم را می کشم

پر می شود از تو

درتلنگری که به من می زند وجودت

پرسه می زند در من زندگی

بی هیچ شباهتی به قبل

جان می گیرد زبان

شور می گیرد قلب

وخاکستری روزهای پرتکرارم

دور می شود از من

دور می شود ازخاطراتم

  دنبال می کنم تو را

در چکاچک واژه های چالاک

بدون مکر

 مکرر

ودرازدحام اینهمه دلخوشی

تو می آیی و

آبیاری می کنی

چشمهایم را به بارشی بهاری

شاداب؛ دبشِ دبش

و فراتر از زمان

از گذشته به حال

پیوند می دهی دستهایم را

به دامن پرمهرت

که آغازگر یک اتفاق خواهد بود

دور از هر بلوا

حالا که تعلق خاطر دارم باید

بمانم تا بمانی

واتفاق های خوبی بیفتد

از امروز

وبرای فرداهایی که ازآن بی خبریم

#علیرضا_ناظمی

3

برچسب گذاری شده در: