دلخوشم
به همین خندیدن های تو
ودهانت کهرایحه ی مهر دارد
من در پیچ وخم آرزوها
از خدا تو را خواسته بودم
زنی با پیراهن سبز
با گردنبندی از طلا
که پناهنده شود به جانش
امیدهای همواره ام
زنی با موهای قهوه ای
با چال گونه هایی
ایستاده درآغوش باد
دوست با درخت
همراه با آفتاب
با چشمانی همسایه با ماه
ودستهایی بی تاب شعر
وآغوشی پراز ترانه
زنی که مرا دلبسته ی دوست داشتن کند
دراین چهاردیواری سبز زندگی
حالا که دنیا به کام شاعرهاست
#علیرضا-ناظمی
نمایش دیدگاه ها