بگذارباران ببارد

من عهد کرده ام زیر باران

به رقص درهوای خاطر خواهی تو

مجنون بیایم

و بی آنکه سررشته ی الفت تو را گم کنم

به تو بگویم

از رفتن حرف نزنی

مَردها پای رفتن ندارند

از کوچه ها خطا پوشی کن

غلط های مرا به دیده اغماض نگاه کن

حالا که

درلباس من پیچیده نفس های لبریز احرام تو

از نه

ونمی شود

وهزاران دلیل دیگر حرف نزن

بگذار من شبیه مُرده هایی نباشم

که به دنیا تعلق خاطر دارند

از نوک مگسک فاصله بگیر

قحط فلسفه که نیست

برهوت زندگی را به طرفه نگاهی

بهشت کن

بگذار جهنم این روزهای لبریز یأس

 بدل شود

به یک تجربه عاطفی بی‌نظیر

می دانی که چشم به راهت هستم

کمی به من مهلت حضور بده

من برعکس عکسم هنوز عبوسم

وقتی نیستی

وقتی حواسم پرت توست

وقتی دلشوره ها

تا یقه ی پیراهنم بالا می آیند

دستم را بگیر

دستم را رها نکن

#علیرضا_ناظمی

3

برچسب گذاری شده در: