پیش از آمدنت
تنها بودم
شبیه پنجرهای رو به ساحل
در انتظار موجهای بیقرار
گریزان از هر چه مهربانی
و کارم
به نگاه به سنگفرشهای خیس خیابان کشیده شده بود
شبیه بودم
به سیب گازنزدهی کالی
مانده روی درخت
که از فرط آفتاب
پوسیده شده باشد
و گنجشکها هم، مسخرهاش میکنند
آمدی
و مرا برگزیدی
از خاک بلند شدم
شبیه قلههای کرکس
جان گرفتم
قد کشیدم
و این روزها که جهان را تاریکی فرا گرفته
من در روشنای نور چراغ درخشندهی حضورت
آخرین مهمانی ام را با چشمانت
جشن میگیرم
تمام درختان همآغوش ما میرقصند
کار خیابان به جنون کشیده
آسفالتها بوی عود برداشتهاند
ماه، ترس شبها را با خود برده است
ستارهها کاریز محبتند
من تنها به تو فکر میکنم
نه به آن
آجرها
سیمانها
پنجرهها
و راههای دوری
که سالها
میان من و تو حائل بود
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها