یادت باشد

من این چند ساعت آرامش وخواب را

مدیون توام

ازوقتی ساعت قرص هایم را

یادآور شدی

ومن غوطه ور درخیال وعصبانیت

تخت خوابیدن را

یاد گرفتم

تو دکترای کدام رشته بودی که

من با سلامی ازتو

مرزهای روشن بیداری را درنوردیدم

آفتاب تا گُرده ماهی ها بالا آمده

کلاغ ها در باغ ؛گل آرایی دارند

کفش های تا به تای من

قصه ی تلخ ماجراست

می خواهم تو را به یاد بیاورم

این قرص لعنتی

امان نمی دهند

بوی تند عطری می پیچد

هوا مسموم می شود

دیگر آرزوی از درآمدنت نیست

من مدیون افیونم

به پرستار می گویم :

سخت تر از دوست داشتنت

این دلتنگی همیشگی ست

#علیرضا_ناظمی

8

برچسب گذاری شده در: