دریا آن سوی اندوه چشمهای توست

کمی دور تر از همین آخرین نفس هایم

کنار بستر هواخواهی تو

آن گوشه دنج که تنها من و تو از آن

خبر داریم

جایی فراتر از خیال مرغان دریایی

در پهنه روشنایی های مدام

که اندیشه مرا

تا نا کجا آباد دیده روانه می کند

این بار برگرد از سفر

خزان غمزده دلم را ببین

آغوش باز کن

پیامبرانه مرا به بارشی مهر

مژده بده

فصل رویش این پاییز غمزده را

میان واژه ها

برایم بخش کن

از زمستان عبورم ده

و به بهارینه یک بغل آگاهی مرا

 که تشنه یک جرعه آرامشم

بشارتی مهمان کن

از هُرم نفس های مشترک مان

 و دوسه خط شعر سپید

در شامگاه اشتیاق خمار چشمانت…

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: