از نا اهلی روزگار دوری کن

ودر بسیط گستره ی مهر،عشقت را جار بزن

خوب نگاه کن

 که در ازدحام اندوه تا بیخ یقه ی قوضک من

برگ ها بالا می روند

  شقیقه ام تیر می کشد

اینهمه برگ ریزان باغ را چگونه تاب بیاورم

خرمالوهای دستچین تو را چگونه سِیر کنم

وبگو چگونه دوام بیاورم

 عاشقانه های نگاه تو را

ودرد مدام پلک هایم را

که درمن شعله ورند

با صدای بال زدن گنجشک‌ها

دست چپ من پراکنده شده در

رقص سماع مجسمه های زیادی

که حوالی دکور تب کرده اند

شیشه ها اشتیاق مرا به تو

در خود نشان می دهند

نفس می کشم در جغرافیای خانه

و به شکل دیگری

عاشق تو هستم

با من همراه شو

همقدم بارانی که به پنجره می خورد

وتکیه کن به پرده های سالن

ودستت را از درازا به سمت

عبور لحظه ها دراز کن

قدم رنجه کن به مهر

وسایه ات را بتاب به

واژه هایی که از دهان دیدارها می آیند

من به فهم عمیق تو

در تُرد کلمات نستعلیق حادثه های پیش رو

ایمانی مفرط دارم

بشتاب نگار

زمان درگذر است

ثانیه ها رهگذرند

ومن منفعل تر از همیشه

دررنجم

دررنجم

 به همراهی ام شتاب کن

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: