این شعرها
بندرگاه کلماتند
درتنش آبی زمین وجالیز
واین خاک
خیابان خیس خورده ای است
که به دریا می ریزد
این ساحل
دستهای خالی زنی ست
آغوش گشوده به سمت رؤیا
که بی تابیِ شبهایش سنگ می اندازد به چاه
این موج بیقرار
دلتنگی مردی ست
با کفش هایی تنگ
مردی که دستهایشرا درخاک شعر
چون موج می کارد
برشن های ساحل دریا
با چشمهاییگریان
و پاهایی خیس
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها