چایی ات راگرم می نوشی
قهوه ات راشیرین
بگوچگونه زمستان راسپری کردی
چند بهار رابهتابستان
چند تابستان را به پاییز
گره زدی
واز وقتی عاشق شدی
روزها راچگونه می گذرانی!؟
شبها را چطور !؟
با تو ما
در جای محکمی ایستاده ایم
دربن کوه
که دست هیچ حرارتی
آزارش نمی دهد
جایی که جای نسیمبیپرواست
در عطرآگین پنجره های پشت پرده
وپناه آهوان چشمهای توست
مناظر بکر بارش بارانی بهار آن
بعداز ظهر
شادمانی را هم به خانه خواهیم برد
کافی ست شکیبا باشی
دراین شبهای شوق شورآفرین
وباردیگر
بهمن اعتماد کنی
بانوی عرصهی
فراست وفداکاری وفرح
از روی یقین …
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها