گرمم

 از گرمای اجاقی که تو برایم فراهم آورده ای

دراین سرمای زمستانه ی منتهی به تنهایی

وقتی گریزانند همه

  از وحشت این سوز سراسر واهمه

من می دانم تو شیشه ها را ها هم که می کنی

هوا یکسره شیپور شادی می زند

و جلا می گیرندپنجره ها

به وقت رقص سماعت درپذیرایی

آنگاه که مشکل گشا می شود

راههایی که به سمت شمال کوچه باز است

چون دگرگون می شود محیط

واز جنوبِ خانه بوی قهوه ی ترک می آید

گاهگاهی که‌مجسمه ها حوالی شومینه

آرامش پیشکش نگاه ها می کنند

در نابهنگام اتفاق های دلشکیب

آغوش تاریکی به روی پرده ها باز می شود

وصدای تپش قلبِ جام ها

از نزدیک سنگ اندازند هرگوشه را

استخوان دقایق ترک برمی دارد

و پشت ساعت شنی گرم است

به خیال راحت زندگی

ما هم در همین نزدیکی به پوشش شب

چنگ می آویزیم

وآواز شادمانی سرمی دهیم

که دیماه درگذراست و

سرما رهگذر…

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: