فهم عمیقی بین ما بوده وهست
ما میراثدار اجدادمان هستیم
وخانه های گِلی
مأمن آرامشمان
دامن مادرانمان گهواره
کول پدرانمان هزاران بغل آگاهی
وپناهگاه دلمان …
آه بس است
خدا که گواه است
ما کوچه بازی ها کرده ایم
وآفتاب تنمان را برنزه کرده
شبها در حیاط خوابیده ایم
وپشه بند ، بند رهایی ما بوده از
آزار
حوض آب رفیق شلختگی مان بوده
درخت همدم تنهایی
وگلهای شمعدانی
کنار حسن یوسف ها
رفیق شفیق هر ماهه ی مان
در تابستان های بی وقفه
وما چقدر دویدیم در حیاط
به حوض سنگ پرت کردیم
ولابلای شاخه ها
انارهای رسیده راشکار کردیم
بی هیچ شلیکی
ما مثل آدم زندگی کردیم
تلنگر نزدیم
گوش کسی را نکشیدیم
برای کبوترها خانه های آجری ساختیم
گنجشک را مقدس شمردیم
ماهی ها را دوست داشتیم
وچه بالشت های قشنگی شبها
همدم ما بود
آینه هایمان صاف
ودل هایمان صاف تر بود
بیا تا برگردیم …
به آن روزها
برگردیم به اصالتمان
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها