به پرستوهای خسته بگویید
باز ایستند
از سفر
مقصد همین حوالی ست
خانه زنی که هر بامداد
خمیر زندگی را
در تنور انتظار ورز می دهد
با بوی عطر گیسویی مادرانه
که مست می کند شامهی هرپنجره را
این همان خانه پدریست
که دیوارهایش
نه مانند امروز سفید
که سرخ است
از گرمای بوسه های ناتمام
آیا خبر دارید ؟
که سقف هایش هنوز
شور انتظارتان را نفس می کشد
بال بگسترانید
در حوضی که روزی
میزبان قایقهای کاغذی بود
و امروز
تنها حلقههای تنهایی را
در آغوش ِجان میکشد
پرستوهای مهاجر من !
یادتان هست
حس پرواز با لهجه مادری را
اینجا زنی شرقی
پشت پنجرههای رو به خاطرات
تکه تکه می چسباند وجودش
با ابرهای عصرگاهی کدر
و بارانهای بامدادی
بیاسایید
و رها از هرتعلق
در خلوت شاعرانه های آفتاب
دور کنید از بال و پر خویش
مالش مکرر ملال را
با نسیم مهر این کوچه
و رقصان
برشاخه های درخت
بیتوته کنید
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها