لابلای برگه‌های پیچ‌خورده‌ی‌خاطرات

 جای خط خوردگی های عمدی

وسط حوض ابری شعرها

به دنبال روزهایی می‌گردم

که مثل تاریخهای مدادی محو شدند

روی تقویمی که ده سال پیش

دایره‌های قرمزش را با ضربدر آبی کشیدم…

قهوه‌های سردت، دور لبِ فنجان

 حلقه گذاشته اند …

  بوی تُرشِ قهوه‌ی دیروز تو

با باد صبح

چه شلاقوار؛از دست‌های تو

می‌پیچد توی موج موهایم

 گردیِ شیشه‌ی ساعتِ دیواری را پاک می‌کنم…

 رقمِ هفت، مثل جای زخم کهنه

 روی شیشه‌ی ترک‌خورده وِلم نمی‌کند

نیمه‌‌بارانی‌ام‌، نیمه‌تنها

با پاکتی بی‌ آدرس…

 خط اولش را یادم هست

  از همان نیمکتِ پارک که برگهای افرا

  روی سرت بارید

  اما آدرسِ تو را باد برد

و نخهای سبزِ موپیچ تو

 که از قاب عکس به زمین ریخته

  می‌خواهم گره بزنم آنهارا به بختم

  اما…

دستانم‌ یخ زده ،به یادِ آخرین باری

  که موهایت را شانه کردم…

آیا تو هم

مثل من…

وقتی باران می‌آید

صدای تَق تَق ساعتِ هفت را

پشت پنجره ی‌من می‌شنوی؟

و من هنوز

پشت روزهای‌تقویم

با ضربدر آبی منتظرم…

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: