شبیه چنارها از هرسو
دربرابر باد ایستاده ایم
ودلیل ماندن ما شد
عهدی ست که با بهار بسته بودیم
شهر از آمد ورفت خالی شد
رهگذران راه خانه ها درپیش گرفتند
باغ از هیاهو خالی ماند وفریاد کلاغ ها
خراب می کند بعدازظهرهای دلچسب همیشه را
عقربه ها کجدار ومریض
تا انتهای خانه باغ خود را می کشند
من بی صدا
برمی گردم از راه
دستهایت را تکان بده
تا در من نفس بکشد
شور پاییزی سپید واژه های مهرت
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها