شبیه باران

فرو ریختی

 در من …

ومن تو را درآغوش کشیدم

در حالی که

صدای شکستن انگشترت را می شنیدم !

وحواس هایی که به تو نبود

از زندگی ات پرت شدند

تو دوباره زاده شده بودی

تا در تن شعرهای من

جولان بدهی

وبه آیینه لبخند بزنی

من شادمانه به هیأت تماشا درآیم

وجهان پر شود از ما…

#علیرضا_ناظمی

5

برچسب گذاری شده در: