افسرده

درخیابان های بی سروته را می روم

وهیچ ماشینی مرا به مقصد نمی رساند

پیام هایم ناقص مخابره می شوند

رد تگرگ درکوچه هاست

زنانی دالان دار راهند

ومن بی مقصد

هوار شده ام

سر هیجان های ناشی از دلتنگی

وبغض حسادت کور کرده آدم ها را

این روزها شهر قربانی آهن پاره هاست

وتکاپو برای بودن نمی ارزد به این سختی

وقتی طوفان زشت وزیبا نمی شناسد

واز سر زنها لچک می بَرد

در قحط آدم های معمولی

بسیار دویدیم ونرسیدیم

و تا مرکز دایره شعاع کمی داشتیم

ما را به مجهول مجعول آدم فرض کردند

وبوسه گناه شد

ودر نقاب کشیدند عشق را

بی آنکه آغوشی لب تر کند

که این بیراهه است

زندگانی وسعت دید عُقلاست

و با اندیشه نگریستن در فرض هر محالی

دیر بود

دیرتر شد

ودورتر

وآدم ها در اساطیری یک نگاه اوستایی

به بیراهه ها تن دادند

درجنگی نابرابر

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: