موجها
در بیقراریشان
او را صدا میزنند
و دلتنگی آب میشود
در انحنای تنِ سنگها
صدای پای رمزآلود
گوشِ ماهیها
بر پلکِ شبهای دریا پرسه میزند
و موجهای مواج
درمینوردند تورِ ساحل را
و من، غمگنان
با چشمانی اشکریز
به خوابِ ماهیها سرک میکشم
در این مهتاب قیراندود
در خلسهای میان خواب و بیداری
با نگاهی به خیزشِ ستارهها
که چشمهای شب را میبندند
تا از بستر
نفسهای بریدهبریدهی دریا
عطشی بپاخیزد
به هوای خواستن کسی
که نامش
کهکشانی است از
زیباییها
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها



