ممنونم از راههاییکه مرابه تو رساند
وفصل هایی که آمدنت را مرتکب شد
دلخوشم به جرعه شعری که
پای مرا به نسیم نگاهت بازکرد
وپای تورا به دامن واژه هایم آلود
ما تازه به هوش آمدیم
تودنبال گمشدهات گشتی
ومن بدنبال رویاهای سالهای دورم
ودراین راه
همدیگر راپیداکردیم
بعد از سی وچند سال
وبعد از چهل و اندی
کهخاطراتمان تلنبارشده بود
رویکرت آگاهی
و ناگهان، ماشکوفه زدیم
غنچه شدیم
گلدادیم
ودهانمان؛ پرشد از شعف
از لذت رسیدن
بی پژمردگی؛ گذشتیم از وادیحسرت
بااسبهای سیاه وسفید بُرّاق
که مست گیسوی زنی طنازند
در ورجاوند آرزو
گناه ما ،اندک فراوانی از دوست داشتن بود
وبرپاهای ما، درد فراق بوسه می زد
وحالا
ماسبکبال
ایستاده ایم
دست برشانههای هم نهاده
ذره ذره درنهادبشری خویش فرو میرویم
تاروح وجانمان صیقلی شود
به ترکه های مهر
واز خاکسترمان، امتداد یابد
دنیایی که درآن
هر زنی پناهنده باشد، به شعرو عشق
وبه رؤیای ِآرام ِمرد دلخواهش
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها