روزی‌دوباره ماپرنده خواهیم شد

ودرآسمان شهر

آغوش خواهیم گشود

روزی سه نوبت

به بوسه سلام خواهیم داد

وبی حسرت گناه

ازجهان دست خواهیم شست

در گیسوی شب دست خواهیم کشید

باستاره ها مأنوس خواهیم بود

به سیاره ها چشمک خواهیم زد

وقسمت ما رقص بامهتاب می‌شود

به وقت جنون

با شرابهای‌چهل ساله

وآنروز زندگی تماشا دارد

 زیستن در کالبدِ تن

نه زندانِ خاک

که کشتیِ رهاشده در باد است

بی‌اعتنا به خوره های نگاه‌های سخیف

که در پیله‌های فکرِ خود گم‌ شده اند…

و در پسِ فریادِ دهانهای خالی

 که زهرِ حرف‌های بی‌ریشه می‌چکاند

ما آشیانه‌ای از سکوت خواهیم بافت

آنروز زندگی معنای خوشی خواهد داشت

ومن به رسم عادت

چشمت را می بوسم

ودهانت را می بویم

تاجرعه ای شعر

چاشنی مهربان‌لحظه های نورانی‌ات‌کنی

حالا که جهان به پاقدمت ایستاده است

من در کمینِ لبخندِ پایانی‌ات

 شکوهِ سرو قامتت را بی‌مهابا می‌نگرم…

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: