پرنده تشنهی رودی جاری ست
اسبها در غلیانِ نجیبغرور غوطهورند
کبکها کارشان به چشمکزنی
کوهپایهها میل دارد
من از اعماقِ خویشتن
میخواهم سفر کنم
به وسعتِ سبزِ آیینه
و هوایِ جالیز را کِل بکشم
به بوسهای باران
و یک نخودِ احساس
چاشنیِ زندگی کنم
حالا که درد تا شقیقههایم بالا آمده
و سراغِ سلامتی را از سَرم میگیرد
میگویی دلدادن
سخت است، آنهم با نَفسِ
در کوررنگیِ آدمهایی
که همه بویِ عطر میدهند؟!
اما رایحهی خاص، همیشه خاص است
و در من تردیدی باقی نمیگذارد
تو هم همینگونه باش
متعصب و بیتردید
تشنهی آنم که درآمیزد با رؤیاهایم
نگاهِ خستهی نقّاشت
تا هر دو جاری شویم
در کَرتهای همین
باغِ تمشک های وحشی
که سالهاست
دستمان کوتاه است
از لمسِ آگاهانهی شعرهای مَلسش
بیا تا دوباره تکرار کنیم:
«جهان جایِ قشنگیست
برای جشنوارهی دیدن…
اگر بگذارند
هوایِ شمالیِ چشمانِ یار را
بهقدرِ زیستنی دوباره
نفس بکشیم»
در حوالیِ این مردادِ بیتابِ قشنگ
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها