دست‌های ما راویان نشاطند

که به هم رسیده‌اند

با کلی خاطره:

از درشکه‌های قدیمی

و اسب‌های زین‌شده

تا عمق روایتِ‌شهری نو

از دوچرخه تا ماشین‌های روز

ما مسافرانی پناهنده به شب

گاه‌و‌بی‌گاه با نوستالژی‌هایمان

قدم می‌زنیم

زیر درخت‌های نارونش

و می‌ایستیم لحظه‌ها

برای شمردن خودرودهای سفید

تا حالمان بهتر شود

راستی، هیچ می‌دانستی

ما باید بعد از یک سال

کارخستگی ناپذیر

دست‌هایمان را در آغوش باد بکاریم

و قبل از این‌که

با دل‌نوشته‌ای قرار تازه‌ای بگذاریم

بدویم تا سرِ کوچه

آبِ سرد بنوشیم

بهار را تجربه کنیم

و رویاهایمان را دوباره

زنده… زنده… زنده…

کنیم

از خاطرات همدیگر

عکس بگیریم

و از مهرماه، لباس گرم بپوشیم

انار بچینیم

روی لب چینه‌ی‌ باغ بنشینیم

و به پاییز سلامی

 دوباره … دوباره… دوباره

 کنیم

#علیرضا_ناظمی

1

برچسب گذاری شده در: