عذرخواهم

چیزی ندارم بگویم

جز قطعه پاره هایی شعر

واندک آغوشی

که سهم آوای بهارمهربانی توست

رگهای گردنم را

شاهد می آورم

تا قدر دوست داشتنم را

به توبگویند

دراین زمانه‌ی درد

که تو برای رهایی از چالش ها

آستین‌غم به‌دهان داری

چیزی‌ندارم

جز چشمهایی مملو از اشتیاق

لبانی پرازسکوت

وحنجره ای لبالب ازواژه

ودوباره

عذرمی خواهم از تو

 برای

تمامی دقایقی که

نتوانستم

بیشترکنارت‌باشم

وتنهایی هایت را پرکنم

 مجال به شادی

جبران می کنم

بگذار درروزهای پیش رو

که بهارمی آید

ونسترن ها درآغوش شقایق

دخیل می‌بندند

من هم

 به حرمت هرم عمیق نفس های مهربانت

 همچون پنجره های سمت باغچه

چشمهایم را در

گهواره ی‌دستهایت می‌کارم

 تا دراین کاروانسرای بلایای طبیعی

قدمی هرچند کوتاه

بردارم به سمت افق های روشن

آنجا که تو آن را اندیشه می‌کنی

درفضایی

 مه آلود

خاکی

غربت زده

درآن‌زمین‌که تو

 خوشه‌ی معرفت می کاری

می دانم

زمینگیری‌ها بهانه است

وجهان

 جای دلهای‌با سخاوت ست

ومن نمی دانم

 چگونه با توسخن بگویم

که رنجیده خاطر نشود ازمن

تپش پنجره های گلدان چشمت

#علیرضا-ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: