دیشب تنها بودم…

ازوقتی توباشب بخیر

مرابدرقه کردی

ومن به خواب نه!

به رختخواب رفتم

فانوسی دردست

برای نوشتن از تو

از تنهایی

از دلتنگی سختی

 که این روزها

بلای جان شعرهای من شده است

دوام نمی آورم

پنجره  رابگشا

فردا دوباره بیا

خانه ی ییلاقی مرا

روشن کن ؛

به نسیم لبخندی

به لطافت نگاهی

به آغوش مهری

به چکامه ای ماندنی…

#علیرضا_ناظمی

3

برچسب گذاری شده در: