تصویرهای زنگار گرفته

قلب هایی که از فرط تعب می سوزند

عشق که خانه زاد شده

دلتنگی ها که از پنجره

به کوچه ها سرک می کشد

من واین خانه کُلنگی

که رازهای سربه مهرم درآن لانه کرده

قاب هایی از خاطرات

با تارهای عنکبوت

و پروانه ای خشک شده

بگو به کدام سو روانه باشم

 دستهایم را کجا جلوی آفتاب پهن کنم

می خواهم به جایی

دور دست بروم

جایی دور نه

 به خوابی عمیق وطولانی

شاید آنجا تلاش هایم اثر کرد

وتوانستم تو را تا همیشه داشته باشم

بی آنکه دستم بلرزد …

بی آنکه دلم بلرزد…

#علیرضا_ناظمی

1

برچسب گذاری شده در: