با آغوش باز به استقبال من آمد
مرا بغل کرد
شبی از نیمه گذشته
در فصل شروع برگ ریزان
من را ؛ با حجمی از
عمیق یک دلتنگی
به مهر پذیرفت
وپاسخ سلام مرا
با بوسه داد
بدون اینکه بپرسد
چند شنبه است
ساعت چند است
حتی نپرسید تا الان
کجا بودم و چرا
اینقدر خسته ام
تنها به من لبخند زد
وشنلی گرم روی دوشم انداخت
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها