درتیر رس نگاه های

  پیوست شده به قاب پرده ها

جا مانده غوغای مهربانی

آغوش زنی گره خورده به

دستانی زمخت

که به حسرت ، هیچ امیدی

به این مراوده ی جبری

ندارد

نه تحمل ایستادنی

نه پای رفتن

نه دل متارکه

تنها سهم او از این بیغوله ی درد

پنجره بازی ست رو به سوی

غافله شعر

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: