می باری درمن
شبیه بارانهای بهمن
تند ونرم ، تاابد
من با چتری ازمهربیکران
می ایستم به تماشا
باران یعنی تو
و من؛
چقدر قشنگ است
خیس شدن…
زیر نجوای مهربان شعر هایت
وقتی سرود مهر میخوانند لبهایت
ومن
بیشتر به تو فکر میکنم
وتو بیشتر به من
دستهای نوازشت شانه هایم را
بی ترس کرد
شبیه چشمهایم که در حیرتِ هوای تو
جامه ی حیا پوشید
من به تو نزدیکتر
تو به من نزدیکتر
از دیروز هم نزدیکتریم
سعی کن
از روی غریزه
عطش چشمانم را با لبخندی سیراب کنی
زن بودنِ تو ، حُسن نیت است
می خواهی مکمل هم باشیم
و این خوشبختی ست که
چمدانت را گشودهای
میشود ازسکوت حرفی نزد
در ریزش هربارش
زیر باران عاشق شد
لبخند زد
گریست
همچون قطرهها
تا سهم تو چشمهایی بارانی باشد
شبیه دو بال برای پرواز…
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها