من آغاز توام

درمن دیگری

وقتی درچکامه ها

عقلانیت سرک می کشد

وسایه های سیاه

درروشنای سپیدشعرها

پا می گذارند هولکی

روی سطرها

تو نسبتت را با من بگو

واز حافظه تاریخ رد شو

رد تاریکی رابزن

بگذار دیگران حدس بزنند

که پیشتر ازاین هم

عاشق بوده ای

شبیه من

که عاشقت بوده ام

ودر فهوای کلام هایم

همواره انتظاری را

رصد می کردم

به هوای دیدنت

مهم نیست

ما با کدام آسانسور بالا می رویم

مهم این است که

پایین آمدنمان هم

تدریجی باشد

وپله پله

نه همراه با سقوط

با دستمایه هایی طنز

که تلخی آن تا بناگوشمان بدود

دستهایت را زیرباران

پرکن از بشارت های

آسمانی که فرصت تربناکی می دهد به

جولان عاشقان

ما همدیگر را درک می کنیم

جنگل بدون درخت نمی شود

خیابان بدون رهگذر معنی ندارد

شعر بدون معشوق

وهمی بیش نیست

بگذار درخیالمان آتش قد بکشد

با چاشنی عطش …

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: