ماه میشوی…
آرام، آرام
در سکوتِ واژههای سپیدِ من
مثل هالهای در حجاب
و زاده میشوی ؛
چون جنینی از نور
در رحمِ تاریکِ شبهایم
هر شبانگاه
که پناه میبرم
به دامنِ نقرهاندود قامت پژواک خاکستری ات
چشم در چشمِ تو
حتی وقتی نمیبینمت…
و خونم
شرابی ست که در کاسههای
آیینِ مهتاب های آسمانی میجوشد
و پوستِ شب، زیر انگشتانِ نورت
مثل کاغذهای لبریز ترانههای من
با دل رعشه هایی از سطور
میان تنور تنهایی میلغزد
ونفسم آوازی ست که در سکوتِ گیسوانت گم میشود
تو:
فراوانیِ کدامین مهرِ آتشینی؟
که با این همه شعلهی
سردتر از فصلهای فراموشیام
مرا میکشانی
به بسترِ ابدیِ ستارهها…
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها