می خواهم به چشمهای تو برگردم
به فصل کوچ پرستوهایی
که هنوز برنگشتهاند
می خواهم شبیه قایقی
گمکرده راه
در شانههای رود جاری محبتت
پهنهبگیرم
میخواهم برخلاف عقربههای ساعت
شنا کنم
ودرآب شیرجه بزنم
وبرای ماندنت نقشهها بکشم
ولو اینکه با من بگویی:
دیوانه
گاهگاهی که تنهایی سراغم میآید
هذیان میگویم
میان سردردهای مزمن همیشه ام
تنهایی گاهی سراغم بیا
تنهایی تو خوب است
با تنهایی من رفیق باشند
من این را سالهاست فهمیده ام
برای همین
با چمدانیاز تنهایی
تنهایی به استقبالت آمدهام
تنهای تنها…
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها



