نوک این قلم را
از گلوی واژه های من بیرون بکشید
قسم به بی گناهی واژه ها
وهیهات از جبر زمانه
که پای هر استرسی را به شعر بازمی کند
دردمندم
شبیه آن دخترک روستایی که
با عصا
از درخت
انار می چیند
من فقط با او یک ویلچر فاصله دارم
ودرد عمیقی ست
فهم گران این اتفاق
ودردناکتر اینکه
دلت بخواهد
کنار پنجره بنشینی وخزان را تماشا کنی
پنجره باز باشد وسرما تا قوزک پاهایت بکشد
ودلت هوس هندوانه کند
وکسی به تو بگوید
هنداوانه برای تو
چیز مُضری ست
دلم می خواهد از هیچکس نپرسم
خانه دوست کجاست!
ونشانی مقصدم را به هیچ اسنپی ندهم
می خواهم تنها بروم سراغش
با دستهایی پر
پا
پا
پا
پای رفتنم نیست…
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها