ساعت شش وپنجاه وسه دقیقه است

نمی دانم بگویم شوربختانه

یا بگویم خوشبختانه

به مزرعه سر زدم

آنجا ؛ لبریز رایحه ی گلها بود

ولی عطر تو را بهتر می شد استشمام کرد

چه کرده ای با من

که درسلول سلول تنم تنم

همواره نسیم دلکش حضورت

  غوغا می‌کند

دستی از آستین برآر

به شادمانگی به ما سر بزن

بهار ،من و مزرعه انتظار تو را می کشند

بیا که کارمان به دارو، انتظار وصبر نکشد

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: