گفتگوی نسیم مهرت
با چشمهای من شروع شد
درروشنای باغهایشعر
کهدستهایمرا دستهایتگرفت
شبیکه نیلوفر دست درآغوش تاک
می پیچید به قابآشنایی
وهرسخن نه عاشقانه ای تنها
که وسعت دید پنجره بود
که در دل شب
بوسه میزد به شانههای باد
ودرحوالیخواب های من
رقصبید مجنونیجولان می داد
روحم تازه بال گرفت
به هوای خیالِ دلتنگی تو
وچشمم افتاد به کرشمه های شبانه ات
حالا که پرشده است از
سوسن ِ مهرانه ی لبخندهای تو
در ازدحام دلانگیز
کوچه های مهتابِ
شبهایدلگیر بوستانشهرِ
خنکای عاطفه یشرقی تو
ای بانوی پنجره های آبرو
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها