درخامی بسر شد روزگارمان
شبیه چنارها ی کنار خیابان
جا مانده از قافله ی جاده
ودر شهر ، زمستان بیدادگرانه پرسه می زند
حوالی سرانگشتانمان
مرا ببخش
که دستانی را که به سمتت
دراز کرده ام سرد است
این
خاصیت این روزهای لبریز سرماست
ولی من آتش همراهم دارد
گرم گرم
تا دراین زمانه تزویر
با جوشنی از آگاهی
برای تو که باور زمانه شعری
کلبه ای مهیا کنم مهرانه
با ترسیم نقشه ی راه
راهی که ما را می رساند
به سلامت
به مقصدی که
در شأن توست
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها