چشمهای فرحناک تو شمع های انس گرفته با خیال شب لبخندهای صمیمی مدامت وتب تند نازک دلی…
مرامنصرف می کند از قدم زدن درتباهی واژه های باکره ی شعرهایش به دنیا سلامی دوباره خواهم…
لنز دوربین ها تمام شهر رارصد می کنند اتفاق تازه ای درراه است سارها حوالی مان پرسه…
من خیره می شوم به افق واز فرسنگها راه دور جاده ها را کوچه ها را یک…
به سویم آمد من بودم و او ساعتی را به سمتم گرفت وگفت: خدمت شما ..! وحالا…
درب های بسته ضربه های دستهای تو بی نهایت اضطرابی عمیق و… تلاشهایی بیهوده قفل های نگشوده…
پس از باران مرا تنها میان جنگل رها کنید تا آب پاکی روی دست دنیا بریزم ومثل…
هنوز سرگردانم لابلای این کتابها که به هر سو رو می کنم آیه های چشمان تو را…
زندگی سهم زیادی ست از پاورقیهای بسیاری که تن داده اند به درحاشیه بودن این اصل ماجراست…
باید بگردی تا نیمه ی گمشده ات را پیدا کنی این اتفاق زمانی می افتد که تو…