پریدن پرنده فارغ از رنج اسارت آرمان آزادیخواهی ست شاخه های ما اگر بشکند دوباره می شکفیم…
مجازی بودی ودستهایت شبیه باران به شیشه می زد ولی من خیس می شدم پلک می زدی…
پروازی به کرانه های نور از دل تاریکی همراه با فهم عمیقی از لذت و عاشقانه های…
شب هم متبرک است به نامت ودر اردوی چشمانت ماه خیمه زده تا بارغمی از دوش زمان…
به وقت قرار وقتی عاشقانه ساعتها درامتداد پل سرک می کشی ومن متمایل به ساعت همیشگی راس…
خساست ایام هم نمی تواند در خیال ما چنبره بزند تا ما از دیدار هم رشک نبریم…
شانه هایت مأمن آرامشم شد جایی که دریا دریا غم و بی حوصلگی های مدام در من…
شوق دلبرانه ی نگاهت تمنای عاشقانه ی چشمهای من و سرود نسیم دلکش حوالی تو اینها همه…
لبخندهای شیرین ودل انگیز دلخوشی های هماره ی هماره انگیزه های زیستی دوباره خیال انگیز بهاری بارانی…
چقدر با دیدن بهار شادمانه لبخند زدیم بی آنکه بفهمیم من یکسال پیرتر شده ام تو یکسال…