دیدار تو وتماشای آن نمکینِ نگاه حظی بود بیکرانه به یک آن ،به یک باره وحالا من…
دسته گل رز قرمز هیاهوی پیاده رو تماشای تو درآن روز بارانی چتر من قدم های مشترک…
فریاد شب بر ریشههای عمیق ما که درخاکند هولی می اندازد تاریک ودر گرگ ومیش آفتاب نزده…
چشم های های بسته من گلواژه های مهر تو و سایه سار وجودت تابیده بر من وه…
از لطافت دستهای تو می توان ره به آسمان برد در خاک قدم می زنیم وعرصه محبت…
دروسعت بیکران این نیلگون باد پیما جایی میان سینه های لبریز آه و درد تو آن بی…
خیره به دستهای تو درآفتاب راه می روم ونمی فهمم علت اینکه می گریزی از طعم خوش…
تو خلاصه ی زمستانی سرد و دوست داشتنی پر بارش ،برفی برای چشمهایت اسفند دود باید کرد…
قوی باش شبیه ریشه های بامبو ونترس از بد حادثه که وجه اشتراک ما انسانها قدرتمند بودن…
وقتی چشمهایت لمس می کند چیزی را به تعدد ارزش می یابد ودر رگه های حیاتش خون…