در فصل درخشندگی شکوفه ها ما ایستاده ایم بر سنگفرش های جاده تا فرصت زندگی را تجربه…
ما قبل از افسانه ها با هم آشنا شدیم تو نامت را از گُل ِ باغچه گرفتی…
از قبیله ی دردآمده بود کوهی از ساروج وآهن به دوش وسینه اش بوی خاکِ دار قالی…
جایی دور دست تر از امروز با شولایی از شکیبایی در معبر باغی ایستاده بودم در تماشایت…
شبیه باران فرو ریختی در من … ومن تو را درآغوش کشیدم در حالی که صدای شکستن…
می دانم در غروب امروز چشمهایت دلگیرند و دلتنگ واژه ها را میپالایند من به رسم…
بر بوم نقاشی نقش می کنی خیال آهوان رقصان در باد را بهار مرغان در پرواز را…
دریا از تو آرام یافت موج از تو تپندگی ساحل راز پوش از نگاه تو شد مرغان…
عادت دارم، به شاعرانه های مدامی که از تو برای من قدیسه ای ساخته است بی…
آ…ه گل رز ،گل رز ،گل رز سالهاست تو می دانی من عاشق گل رزم وهربار در…