شب آبستن چشمهایم می شود وقتی در تکاپو ماه و انتظار را مرور می کنم #علیرضا_ناظمی 2
تبسم می کنی آفتاب طلوع می کند تبسم تو مانندِ نسیمی ست که همهمهی شهر را خاموش…
سخاوت دستهای تو یک دنیا مهربانی هدیه ی محبت ودنیایی از عاطفه که ارزانی داشتی به من…
شکارگاه چشمهایت دراز دامنی شعر من و آن حجم دلبرانه ی تار به تار ستاره وار خیابان…
با آغوش باز به استقبال من آمد مرا بغل کرد شبی از نیمه گذشته در فصل شروع…
آمدی و در شعرهایم شکوه حضورت غوغا کرد نوشتم : پرنده نوشتم :باغ نوشتم :بهار نوشتم :…
لبریز آهم لبریز درد و توهّمی عمیق در انگاره های این بی امان اشتیاق و این مزمن…
تنگ شبیه پیراهنم که حجم انبوه عشقت را درسینه بر نمی تابد من با تو جهانی از…
از بستر زخم های کوچه آمده بودی بار درد تنهایی به دوش نشسته درساحل هیجان با چشمانی…
دل آشفته دیدمت و بسان مستان بود چشمهایت با موهای رقصان درباد می رفتی خرامان خرامان آه…