زنی لبریز مهربانی

با چشمهایی لبالب اشک

که پرنده بودن را

هزار بار تجربه کرده است

درکنج حصار خانه ای که

میان هر قابش هزار خاطره دارد

وبوی پیاز داغ آخرش هنوز شامه را

نوازش می کند

زنی که با عشق هرصبح

چایی تازه دم می کند

سفره صبحانه پهن می کند

وتا شام با عشق

بسان مردمک تلاش می کند

وشب هنگام آراسته

با لبخندی همراه تواضع

به هر کلامی پاسخی نمکین می دهد

با تمکینی که از او انتظار هست

ودوباره تکرار می شود

قصه او …

زنی لبریز از مهربانی

#علیرضا_ناظمی

3

برچسب گذاری شده در: