به ساحت زمین

چنگ می زنیم آنگونه که

رگبار هیچ دردی

در فصل اغمای

اشک ولبخند

سو سو نزند

به ساحت زمین

آیه های درد می خوانیم

تا بازتاب دموکراسی آینه ها

رشک تلفیقی آب باشد و

انبوه عاشقانه ای که

سرآغاز یک رستاخیر ابدی ست

به ساحت زمین

نرد بازی عشق را درتکرار می آوریم

تا آنجا که مقدرات قصه ی دیروز

فصل درخشنده فردایمان باشد

در طلیعه ی بهارین درخت رُزی که

برای شاپرک ها لب غنچه می کند

بدین سان

بدین گونه

که درد سراپای آبله زده ما را

در سلول انفرادی هر روزه ی مان

در حیاط خلوت انس با زمین

به تماشا نشسته

وما متهمیم به زیستن

زیستی از سر جبر

در کالبد روزمرّگی روزگاری

که نامش زندگی ست…

#علیرضا_ناظمی

0

برچسب گذاری شده در: