راه سبزِ رسیدن به تو
با سیزده تابلوی شعر سپید
با چشمان قشنگت که در مردمک آنها کهکشانی از ستارههای درخشان میچرخد
درجان من
احساسی آفریده
که واگویهی آن
هزار منظره سکوت می طلبد
تا راز این عمیقِ دلبخواه
فاش نشود
چه کنم !؟
که نوشته هایم همه مانند
کاغذهای شعرم
چون انگورهای خونی
از پنجرهها آویزاناند
و باد واژهها را
مثل میوه های خشک شده
پراکنده میکند
تا باد نامههای تا نخورده را بدزدد
و وقتی از پنجرههایشبعبور میکند
ردپایی از گلهای یاس نامرئی تو
در هوا شکوفه بزند
تا عطر تو را نسیمِ حوالیِ شامهی شهر
در کوچهها بچرخاند
حالا که ساعت دیواری خانه
عقربههایش ریشه دوانده است
در عمق جانم
و قابِ آن
آینهای ست که تنها سایهی تو را بازتاب میدهد
حتی وقتی درآینه نفس می زنی
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها