بلوغ عطشناک مهربانی تو
نفسِ جادویی واژه هایت
چشمهای تو که جلد آغوشم شد
ودستهای تو که مرواریدهای غلطان مهر را
در واژه هایی خرسند
به نگاه مهربان عاشقی چون من
پیوندیعمیق زد
با چاشنی سلام
وخورشید موهای تو
که چنگ انداختدردلم
وقبیلهی شعرهای خُردپیکرم
به صف شدند تا از تو بنویسند
دررخصتی که
پنجرههای کلامت دادند
به لب ترکردنی
همراه باحس اضطراب مبهم
قلب من که
تو را لایقتر از آن می دید که
نصیب من باشی
در روزگار اکنون حادثه ها
که رهزن دلند و
افسونگر روزگارِ
مردِ شاعرِ تو …
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها