تو عطشناک

سرود دوست داشتن می‌خوانی

واز نهاد پرچم های بی پرسش

فریادی بی پروا برمی‌خیزد

اسب ها شیهه می‌کشند

ودر آنسوی

چشمها را مه فرا می‌گیرد

 تا من به هوای شانه‌های تو

نفسم به شماره بیفتد

کبوتر ها‌آوازهای بی واژه‌ سرمی دهند

تا تو ماه‌بانوی یاکریم ها باشی

سنجاقک ها نوای سازشان را رقصان درباد

به گوش گوشواره‌های تو می رسانند

آهوها سکوت جنگل را به شوق تو می شکافند

 بودن تو خودش گواه دلتنگی ست

نبودنت دلیلی برای آن

و انگشتان سپیدم که‌

در هوایت

خاطره‌هایمان را بر برگ‌های باد می‌نویسند:

از ملال تا خیال، از خیال تا دلتنگی

#علیرضا-ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: