دستت را به من بده از ماندن حرف بزنیم ودل بدهیم به اشتیاق به وصل وبا شعر…
اشک شوق بود با قابی از لبخند آمیخته به سیمایت من به تصاحب این چکامه برخواستم واژه…
صبح ها می آیی با کوله باری از مرهم تا اندوه از دلم بر داری دکمه های…
تو گندم درو میکنی من چشمهای تو را وچقدر دوست داشتنی ست این احساس لبریز لبخند طلایی…
کوزه های لبالب از آب شانه های صبر و دخترکان درد ، دخترکان داغ دختران آه، دخترکان…
شبیه ماهی های قرمز دور خودم می چرخم وسراغ تو را می گیرم هیچکس تا به حال…
صفحه 1 از 61
بعدي