دستت را به من بده از ماندن حرف بزنیم ودل بدهیم به اشتیاق به وصل وبا شعر پیوندمان را عمیق تر کنیم راز با کوچه بگوییم محبت را بین همه تقسیم کنیم شعف بنوشیم برای درختان لا لایی بگوییم وبه توافق بین دستانمان ودفترها دلخوش…
اشک شوق بود با قابی از لبخند آمیخته به سیمایت من به تصاحب این چکامه برخواستم واژه ها شعر شدند و حالا سالهاست رد لبخندت در چهر سپیدهای غرق شادی من جا خوش کرده اند #علیرضا_ناظمی 0
صبح ها می آیی با کوله باری از مرهم تا اندوه از دلم بر داری دکمه های پیراهنم را بازکن تاقدری نفس بکشم در هوای دلتنگی #علیرضا_ناظمی 0