به پای تو می ایستم شبیه کوه که سالهاست به پای زمین ایستاده است پشت درپشت تو روزها وشب ها و ساعتهای متوالی چه شعر تازه ای گفته باشی یا نه می ایستم تا دوباره ستاره هایت بدرخشند گلهایت شکوفه دهند ودوباره به بهار سلام…
بخاطر تو در تبسم عبارات غرق می شوم برای سارها بشارت کوچ برای باغ ها بشارت باران وبرای گل ها بهار را به اشتراک می گذارم تو را در خواب می بویم از گلوی سوسن خوشه می چینم برای آرامش نسترن پلک می زنم تا…
کفشهایم را می پوشم تاپایان این سال قشنگ خیلی نمانده است وتا نوروز ساعتهایی بیشتر نیست در باور زمستان به انديشه بهار پل می زنم تا بهار قدم می زنم آب وجارو می کنم اسپند دود می کنم راستی… امسال تو بیایی چه می شود…!!…
از کوچه ها بوی باروت می آمد من به تو، قهوه تعارف کردم چشمت را خون فرا گرفته بود وتو تنها با لبخندی تصنعی خوشحالم کردی چه خوب رسم رفاقت بلدی از پهلویت خنجر کشیدی ناگفته دردهایت پیدا شدند واژه های من امّا ،گریستند تو…
جاری لحظهی دیدار کجاست من به آن شوردمادم که دراندیشه هجران تو دلتنگ شود بیش وکم حس حسادت دارم غبطه ای از سر شیوایی آغاز کلام غصه ای، دغدغه ای دائم و هر روز و مدام وچه تصویر عجیبی ست قلم راوی هجران تو باشد…
آشفته حالم از این برزخ از این کوه درد که درحصاری از اندوه تورا درآغوش کشیده است وچه غمگنانه ذهن تو را درهم ریخته است دلخون نباش که چون کوهی سترگ دراین آزرده حالی ، تو را به قصد رهایی از بند همراهم به همراهی…
درامتداد باز کوچه تصنیفی از بهاربود آمدنت صبحی شبیه به جاری زلال نور چون کوه استوار چون سرو سراپا سبز چون آهو خرامان چون آتش سوزنده واز دامن ما صبر بردی وقرار را #علیرضا_ناظمی 1
ترجمان واژه های ملیحی در کوک تکلم سطرها که نگاه ها ی خیره آبستن زیبایی تو می شوند ترنه هایت را گوشه چارقد جا می دهی واز ما دل می بری وقرار #علیرضا_ناظمی 2
در هوایت پرواز قصه قشنگی ست ابری لاژوردی دلخواه تو هجوم سایه ها تپش شادمانه قلبها در حصار تن شور انبوهی شاعرانه وسهم من از بودن تو در قرار بیقراری چشمها #علیرضا_ناظمی 1
شورانگیرند عاشقانه هایت من به این غمزه ی بدیع واژه ها در ساحت بکر تصاویر ناب نگاهی تازه دارم پیشتر از آنکه بیایی ونشاط پنجره های باران خورده باشی در سطر چینی های هر سپید ودرآغوش خود نقاشی کنی مرا در قابی از آینه گردانی…