عطر بابونه رایحه ی یادت ودلتنگی حضور تو مرا همواره تا بیکرانه ی مهر به دلکش خاطراتم با تو به فصل خوش بودنت رهنمون می کند ومن تسلیم دربرابر قضا با ایمانی راسخ به تو پیوند می زنم عمیق خاطر خواهی ام را با تپش…
پنجره ای رو به نگاه شهر گلدانهایی با حالِ متعالی من لبخند تو و برکه ای لبریز از تماشات وقتی دیده به راه سر می اندازی چادر سفیدت را تا درمسیر آمدن من عطری از واژه های سرمست پیشکش نگاه ها کنی از حالم جویا…
دربغرنج ِ دقایق زمان ایستاده ام لبریزِ حوصله تا از بی گمان لحظه ها پنجره ای بگشایی به سمت حادثه تا گل بدهد حس آرامشت وخاطر من آسایش یابد دراین بحبوبه ی رنج #علیرضا_ناظمی 1
خیلی تنهایم شبیه زنی که هنوز نزاییده و دردها احاطه اش کرده اند در شبیخونی نابرابر #علیرضا_ناظمی 2
هوای دلم را پرمی کند از عطر گیسویت هوای بهاری چابهار و پر میشود سبد سفرم با عطر ملیح لبخندتو یارانه چشمهایت و ایمنی مسیرم تکمیل می شود با گرمای وجود تو #علیرضا_ناظمی 2
گوشه ی باز پنجره هوای گر گرفته خرداد عطر گلهای محمدی ومشام معطر من که به نامت سوگند می خورد #علیرضا_ناظمی 1
دریا، ساحل ،آرامش و حظ عمیق دلخواه تو از رقصِ سبد سبد گلهای قرمز وسفید تب تند شکلات داغ سفارشی تو در چهار سوی سفر همجوار با شور حادثه در بلوغ چشمهای من نگاه های ژرف تو واگویه هایی شاعرانه وحقایقی که خاطره شدند #علیرضا_ناظمی…
باغ رؤیاهایمان به بار می نشید آنگاه که درتبسمی ملیح جانبخشی دارند واژه های نگاهت در رزمایش ایثارگونه ی این روزها درپگاهی که به رسمی دیرینه کنار آتش منزل میکنی ومیهمان میکنی مرا به چایی داغی با چاشنی مهرت به قصد همراهی #علیرضا_ناظمی 0
لحظه های بیقرار من درپاگرد سالن با چشمانی ازانتظار لبریز دیده به راه آمدنت داستان ها دارند بیدلتر از کاناپه هایی که مست از بوی قهوه لب کارون می خوانند تا تو بیایی ومن باور کنم احساس های مشترکمان جواب داد ما بی هم نمی…
با آرامشی عمیق بر قالی احساس تکیه زده ای فارغ از هر نت ناموافق زخمه در دست می نوازی نت های دلخواهت را با ساز زندگی ودور می کنی اندوه را از کالبد تن از حوالی خویش از حوالی من #علیرضا_ناظمی 1