اتوبوس ؛ایستاد اتوبوس ؛ حرکت کرد ومن هنوز چشم به راه مسافری نیامده هستم صبحگاهان عصرها وعابران…
رازکوچه بن بست
100 مقاله
درهوای تو راهی خیابان می شوم حتی ؛خیلی دورتر از تو حتی ؛ کیلومترها خیس می شود…
امروز دوباره باران بارید من یاد تو افتادم یاد آنکه با من چه کرد چشمانت درآن روز…
سایه ی من کوتاه می شود کوتاه وکوتاه تر چندان که دستم به آغوش باور تو نمی…
بروی بروم برویم بمان تا با هم از این مهلکه درد چمدان به دست برویم جوری که…
موسیقی چشمهایش گیرا بود وهُرم نفس هایش را می شد درهوای کوچه حس کرد لباسهایش رایحه ی…
عطر بابونه رایحه ی یادت ودلتنگی حضور تو مرا همواره تا بیکرانه ی مهر به دلکش خاطراتم…
با آرامشی عمیق بر قالی احساس تکیه زده ای فارغ از هر نت ناموافق زخمه در دست…
مبتلایم به تو ودر تنگنای دلتنگی در خیال خودم درآغوش می کشم تو را وبی هوا هوایی…
پیرامون شهر رفتگران شب را جارو می کنند تا سپیده سربزند ما دست بوس خورشیدیم #علیرضا_ناظمی …