دستهایم را می کشم پر می شود از تو درتلنگری که به من می زند وجودت پرسه…
پنجره رؤیایی من
100 مقاله
چکامه های عشق چکامه های شور تو از تبار رهن واژه های درد آمده ای سر بر…
زنی لبریز مهربانی با چشمهایی لبالب اشک که پرنده بودن را هزار بار تجربه کرده است درکنج…
ما درامر محالی قدم زدیم واتفاق ناممکن رخ داد شب در چشمانمان فرو نشست کرد ودر رجز…
و من چقدر به هوای ابری آنسوی شیشه ها حسادت می کنم وقتی با تو به اشتراک…
زیبا شده ای واین چیز کمی نیست قشنگ تر از همیشه و با چرخش سکان ابرها پایین…
نشستن من روبروی تو در کُنج ِ دنج ِ اتاق هوای ملایمِ تلاقیِ نگاه ها دربُعد زمان…
گرمم از گرمای اجاقی که تو برایم فراهم آورده ای دراین سرمای زمستانه ی منتهی به تنهایی…
قیل وقال هر بامدادی راحت می کند خیال هر پرنده را واکنون در شاهراه این ورجاوند آرزو…
ترانه های مهرت همراه آوازهای دلکش حضور تو و بی تابی های شبانه ام در لَختی نگاه…