دستی به نوازش بلند در انحنای عمیق عاشقانه ای که بوی محبت می دهد لبریز عشق لبریز…
خوان پنجم خورشید
27 مقاله
چقدر بار ملامت کشیده تحقیر شدیم دراین راه ِ زاد و ولد عشق و عاشقانه های مدام…
در سایه سار ناملایمتی ها آنجا که شولای غم برگرده روزهایت انداخته بود زمانه آمدم تا در…
سنجاق کنید برگ برگ وجود مرا به شیرازه کتابها رها کنید بر شاخساران سرود آوارگی واژه هایم…
چشمهایت بیکران مهر است لبخند تو شکوفه گل انار می خندی آستانه تحمل من چقدر کم است …
دستهایت پناه خستگی هایم شد در فصل برگ ریزان بی آنکه بفهمم عمق این قصه عاشقانه تنها…
توآهسته به من رسیدی وقتی تلاقی نگاه هایمان یکی بود وآفتاب سایه را تاشانه هایمان بالا آورده…
از سکوتش می شود فهمید به اندازه ی من مردد است موانع بین من و او یکی…
دستهایم گل می چینند از پیراهن شب من طلوع صبح را در حنجره زمان جستجوگرم خوشه های…
درجنون دلتنگی وقتی نیستی روی مرز تنهایی راه می روم کرت های فاصله را می شمارم خزان…